#تلنگر #داستانک
24 تیر 1398
#تلنگر #داستانک
خر و شتری دور از آبادی به آزادی زندگی می کردند …
نیم شبی به کاروانی نزدیک شدند. شترگفت:
رفیق ساعتی سکوت کن تا از آدمیان دور شویم، نبایدگرفتار آییم
خرگفت: این نتوان بود، چرا که درست همین ساعت نوبت آواز من است و ترک عادت رنج جان دارد و بی محابا فریاد سر داد
کاروانیان با خبر شدند و هر دو را گرفتند و به بار کشیدند.
فردا به آبی عمیق رسیدند و …
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم