تو فقیر خود ما هستی
تو فقیر خود ما هستی
آقای حاج فتحعلی می گفتند: هنگامی که آقای مجتهدی به منزل ما در قزوین تشریف آورده بودند من از امراض و کسالتهایی که به ایشان عارض شده بود بسیار رنج می بردم،
یک روز در این فکر فرو رفتم که این مرد، با این همه وقار و سکینه، نه عیالی دارند که از ایشان پرستاری کند! نه فرزندی! نه خانه ای! و اینطور خانه بدوش! از این شهر به آن شهر! آیا عاقبت ایشان به کجا می انجامد؟! و سخت در این افکار غوطه ور بودم.
روز بعد آقای مجتهدی مرا صدا زده و فرمودند: آقا جان، دیروز با خود فکر می کردم و به حضرت مولا عرض کردم: این پیر مرد با این وقار و سکینه و طمأنینه، خانه بدوش و مریض، بی کس و تنها، نه عیالی نه فرزندی، آیا عاقبت او به کجا می کشد؟یکمرتبه حضرت مولا به من فرمودند:شیخ جعفر؛ الحمدالله تو فقیر خودمان هستی، ما خودمان تو را کفایت می کنیم.
آقای حاج فتحعلی می گفتند: آقای مجتهدی عین عبارتهایی که روز قبل به حضرت مولا عرض کرده بودم بیان کردند!!اینجا بود که متوجه شدم آقای مجتهدی امروز، اینگونه در قالب ادب، جواب افکار دیروز مرا می دهند،
همچنین آقای حاج فتحعلی می گفتند: در دوران عمرم در بین بزرگان و عرفا غریب تر از آقای مجتهدی ندیدم و واقعاً ایشان غریب ترین افراد بودند.
?لاله ای از ملکوت