#توکل_غلام_به_ارباب
23 اردیبهشت 1398
? #توکل_غلام_به_ارباب
در سالی که قحطی شده بود و مردم زانوی غم بغل گرفته بودند، عارفی غلامی را دید که شادمان است.
به او گفت:
“چطور در چنین وضعی شادی می کنی؟”
غلام:
“من غلام اربابی هستم که چندین گَله دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا میدهد، پس چرا غمگین باشم وقتی به او اعتماد دارم؟”
عارف میگوید:
از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکّل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.