حاضری اینجور رفتاری با دوستات داشته باشی؟!
✍حاضری اینجور رفتاری با دوستات داشته باشی؟!
یک روز ابراهیم همه ما را به چلوکبابی دعوت کرد. نمیدانید چه لذتی داشت. مخصوصا برای بعضی از رفقا که وضعیت مالی خوبی نداشتند. هفتهی بعد دوباره همه ما را به چلوکبابی دعوت کرد و گفت: «امروز مصطفی ما رو مهمون میکنه.» وقتی سر میز شام نشسته بودیم، ابراهیم دستش را از زیر میز جلو آورد و مبلغی را کف دستم گذاشت و با اشاره گفت: «حرفی نزن و برو پول غذا را حساب کن.» هفته بعد دوباره همه ما به چلوکبابی دعوت شدیم. ابراهیم گفت: «امروز مهمان فلانی هستیم.»
بعد از شهادت ابراهیم، یک روز با بچه های محل، دور هم جمع بودیم. حرف از ابراهیم به میان آمد. گفتم: بچه ها یادتونه ابراهیم ما رو می برد رستوران؟ باید یه چیزی رو اعتراف کنم. اون شب من هیچ پولی نداشتم و ابراهیم از زیر میز پول رو داد دستم. تا این حرف را زدم، چشمان رفقا گرد شد. یکی دیگر گفت: ابراهیم با من هم چنین برخوردی کرد. آن شب که قرار بود من شما را مهمان کنم، از قبل پول شام را توی جیبم گذاشت و گفت: به کسی حرفی نزن. دیگری نیز همین را گفت و …
تمام ما در آن دوران چلوکباب را مهمان ابراهیم بودیم، اما هیچکس این مطلب را نفهمیده بود.
?شهید ابراهیم هادی
?سلام بر ابراهیم، ج2، ص43
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】