#حکایت #نان_و_نوا
#حکایت #نان_و_نوا
امـام صادق عليه السـلام می فرمايد شخصى به تنگدستى مبتلا شد ، هر چه فعاليت كرد ، مـوفق بـه اصـلاح معـاش مـادى خـود به نحـوى كـه می خـواست نشـد ، #شيطان او را وسـوسـه كـرد تا پايه گذار دينى شود و از اين راه به نان و نوايى برسد.
دينى را از پيش خود تاسیس كرد و مـردم ساده دل و عـوام را به آن دعـوت كـرد و بيـش از آنچه كه مى خواست به نان و نوا رسيد، پس از مدتى پشيمان شد و تصميم به توبه گرفت ، پيش خود گفت آنان كه به مـن ايـمان آوردند ، بايـد همه را جمع كنـم و اعلام نمايـم كه مـن در تمام بـرنامـه هايم #دروغ گفتم
همه را جمع كرد و به آن ها اعلام نمـود ، ملت در جوابش گفتند: نه ، دين تو ديـن صحيحى است، ولى خود تو در آيينت دچار شك و وسوسه شده اى! چون اين وضع را ديد ، زنجير غل دارى تهيه كـرد و به گـردن انداخـت و پيـش خـود گفـت از گردنم بر نمیدارم تا خداى #مهربان مـرا بيامرزد. به پيامبر زمان خطاب رسيد كه به او بگو:
به عـزتـم قسم اگـر تـوبـه ات تا قطع شـدن تمـام اعضايت ادامـه پيدا كنند قبول نخواهم كرد مگر كسانى كه به آيين تو مـرده اند . زنده كنى و آنها را از اين گمراهى برهانى