حکایتی بسیار زیبا
16 بهمن 1399
✍️حکایتی بسیار زیبا
هارون الرشید به بهلول گفت :
مى خواهم كه روزى تو را مقرر كنم
تا فكرت آسوده باشد
بهول گفت : مانعى ندارد ولى سه عیب دارد!
#اول : نمى دانى به چه چیزى محتاجم ،
تا مهیا كنى
#دوم : نمى دانى چه وقت مى خواهم
#سوم : نمى دانى چه قدر مى خواهم
ولى خداوند اینها را مى داند
با این تفاوت كه اگر خطائى از من سر بزند تو حقوقم را قطع خواهى كرد
ولى خداوند هرگز روزى بندگانش را
قطع نخواهد کرد