خاطرات ازدواج با شهدا قسمت دوم
?ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا?
?خاطرات ازدواج با شهدا
?شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی
?سن: 31 سال
?اهل شهر خمینی شهر
?قسمت 2⃣
?✨?✨?✨?✨
?یه شب خواب شهید علمدار را دیدم که از داخل کوچه به سمت من می آمد و یه جوانی همراهش بود. شهید علمدار لبخندی زدند و به من گفتند: امام حسین علیه السلام حاجت شما را دادند و این جوان هفته دیگه به خواستگاری شما ما می آیند و نذرتان را ادا کنید. از خواب که بیدار شدم به خوابم زیاد اعتماد نکردم.
?به خودم گفتم من خواهر بزرگتر دارم غیر ممکنه پدرم اجازه بدهد هفته ی دیگه ازدواج کنم. غافل از اینکه اگر شهدا بخواهند شدنی هست. فردا شب سید مجتبی به خواب مادرم آمد. تو خواب به مادرم گفته بود جوانی هفته ی دیگه به خاستگاری دخترتون میاد. مادرم تو خواب گفته بود نمیشه من دختر بزرگتر دارم پدرش اجازه نمی دهد…
ادامه دارد…
?✨?✨?✨?✨
?خاطرات همسر شهید
جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات