خاطرات_اسارت
04 دی 1397
#خاطرات_اسارت
سكوتی ناگهانی و بهتآور همهی اردوگاه را پوشاند.
همه به آسايشگاه12 مینگریستند ، با جشنهایی كنجكاو و بی تاب.
چهار نگهبان عراقی با چند نفر از اسيران داخل بودند.
هيچ كس هم اجازه ورود نداشت.
لحظاتی بعد ، صدای خشن عراقی را شنيديم كه می خواست جمعيت را كنار بزند تا دو نفر از اسرا جسد نحيف نادر را از آسايشگاه بيرون بياورند.
يكباره پرده ی سكوت پاره شد و صدای گريه به آسمان رفت .
پيكر اولين شهيد اردوگاه روی دستها به سوی در میرفت .
در باز شده بود ؛ اما نه برای ما ، برای جسد بی جان نادر…..
#شهیدنادر_حسینی
? شهدای غریب
? اللهم عجل لولیک الفرج…?
??????????