#خاطرات_شهدا
05 فروردین 1398
#خاطرات_شهدا
??????????
?بچہ محــل بودیم .
حالا هم توی #خیبـــر شده بودیم همرزم.
صبح #عملیـــات دیدمش؛
شده بود غــرق #خــــــــون،
دوتا دستاش قطــــع شده بود…
همہ بدنش پر بود از تیــــر و ترکش.
?#وصیـــت_نامہ اش توی جیبش بود.
همون اول #وصیت_نامہ
نوشـــــتہ بود؛
?"#خدایا دوسـت دارم همون طور کہ اسمم رو گذاشتند #ابوالفـــــضل،
مثل حضرت #ابوالفضل ‘ع’ شهــــــید شم”
دوتا دستاش قطــــــع شده بود…
#شهید_ابوالفضل_شفیعے ?