#خاطرات_شهدا
#خاطرات_شهدا
?خانواده #شهید مغنیه به یک #مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه #الغبیری بود.
?همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت #حضرت_رسول_ص دور هم جمع بودند.
از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه #صحبتی_کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه #برنامه هایی دارند .
?همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به #جهاد_مغنیه…
جهاد فقط گفت: طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!…
?همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است!
?وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.
درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای #تسلیت آمده بودند!!…
طرح جهاد، #شهادت بود.
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهید_مدافع_حرم
#راوی_مادربزرگ_شهید