#خاطرات_شهدا
#خاطرات_شهدا
? با حاجی هر صحبتی که می کردیم می گفت اگر موندیم …
کم کم یه ترسی ما رو برداشته بود اگه موندیم یعنی چی خب هستیم دیگه …
حاجی می گفت نه…..
خیلی هم تکرار می کرد که اگه موندیم …
خب ما عقلمون کوچیک بود،نمےفهمیدیم اگه موندیم یعنی چی … حالا که حاجی رفته می فهمیم یعنی چی …
?شب آخر میره بیسیم تحویل بگیره،یه روز قبلش اعلام می کنن که چون اطلاعاتشون کمه و یگان های اطراف نزدیک بشن 24 ساعت کار عقب می افته.
حاجی عصبانی شد از تو جلسه اومد بیرون….یکی از بچه ها صداش زد حاجی چرا انقدر عصبانی شدی زود اومدی بیرون⁉️
?حاجی جواب داد:
بابا اینا دوباره 24 ساعت کار ما رو عقب انداختن،24 ساعت اینا رفتن ما رو عقب انداختن …
?حاجی میدونست قراره بره … شب بعد رفت بیسیم تحویل بگیره،باید یه رسید میداد که بیسیم رو تحویل گرفته … زیرش نوشته بود اگر برگشتم بهتون میدم…?
#شهیدحاج_سیدحمید_تقوی_فر
#راوی_همرزم_شهید