#خاطرات_شهدا
#خاطرات_شهدا
?????????
#پرچم ، پیشانی بند ، انگشتر ، #چفیه ، بی سیم هم روی کولش . خیلی با نمک شده بود ☺️
گفتم چیه ؟ خودت رو مثل علم درست کردی ؟ میدادی یک چیزی هم پشت #لباست بنویسن?
پشت لباسش رو نشون داد ” جگر شیر نداری سفر #عشق مرو ” ❤️
گفتم : بی خودی اصرار نکن .. بی سیم چی لازم دارم ولی تو رو نمی برم?
هم #سنت کمه ؛ هم برادرت #شهید شده ..
هیچی نگفت … از من حساب میبرد..✅
کمی هم #میترسید ، دستش رو گذاشت روی کاپوت تویوتا? و گفت :
باشه .. نمیام ! ولی روز #قیامت شکایتت رو به #فاطمه_زهرا میکنم .. ببینم میتونی جواب بدی ؟?
توی #عملیات دنبالش میگشتم .. به بچه ها گفتم کجاست ؟ گفتن نمی دونیم ! نیست ✅
به شوخی گفتم : نگفتم بچه است ! #گم میشه ! حالا باید کلی دنبالش بگردیم تا پیداش کنیم?
بعد #عملیات داشتیم #شهدا رو جمع میکردیم . اکثرا با یک گلوله یا ترکش ریز #شهید شده بودن?
یکی هم بود که ترکش کل #سر رو برده بود …
برش گردوندم …?
پشت لباسش رو دیدم
نوشته بود:"#جگر شیر نداری سفر #عشق مرو” ???
#شهداگاهی_نگاهی