خاطره اي از شهيد آويني
#خاطرات_شـهدا
?خاطره اي از شهيد آويني
?یادم هست یک روزی شهید #آوینی، شهید گنجی و بنده در جایی نشسته بودیم.?شهید گنجی جمله ای را ابراز کرد که شهید آوینی در #جواب جمله جالبی گفت.‼️ من بین این دو #شهید بودم.
?شهید گنجی #خطاب به شهید آوینی گفت: «حاج مرتضی❗️ دیگر باب شهادت هم بسته شد».?آوینی در جواب گفت: «نه برادر، #شهادت لباس تکسایزی است که باید #تن آدم به اندازه آن در آید،? هر وقت به سایز این #لباس تک سایز درآمدی، #پرواز میکنی،? مطمئن باش»
?من که #میان این دو بودم گفتم: «حاج مرتضی، پس من چی؟ من کی #پرواز? میکنم؟».شهید آوینی در جواب گفت: «تو در #کولهات چیزهایی داری»? و نام چند منطقه جنگی که در آنها #مستند ساخته بودم را آورد ?و بعد ادامه داد: «در #کولهات چیزهای دیگری هم هست که نمیدانم چیست، هر وقت کولهات #سبک شد، #پرواز خواهی کرد».?مدتی پس از این گفتوگو مرتضی آوینی به #شهادت رسید و به فاصله یک سال دیگر نیز #گنجی شهید شد?
#شهید_صادقخاطره اي از شهيد آويني_گنجی?