#خاطره_ای_جالب_از_استاد_انصاریان
#خاطره_ای_جالب_از_استاد_انصاریان
حاج شیــخ حسین انصاریـان در خاطـرات سـال های دور خود به ملاقات و گفــت و گو با قطــب #فرقه_گنابادی_ها اشاره کرد و گفــت پیــش از انقلاب زلزلـه شدیــدی گناباد را به لرزه درآورد و چندین هزار نفر را کشت
آن زمان پسـر عمـه ام در آنجــا مأموریــت بانکی داشت . برای خبرگیــری از او و نیـز کمک رسانی به مــردم منطقه روانه آن دیار شدیـم . روز دوم هنگام #غروب به بیدخت گناباد رسیدیم
آنجــا مــرکز سلســله گنابــادی هاســت و مقبــره سلطانعلی گنابادی صاحـب تفسیــر معروف بیان السعادة در آنجاســت . برای دیدار از آن #مقبـره رفتیم
قطب آن زمان آقای سلطان حسین تابنده همــراه عده ای برای #نماز جماعـت آمــده بودنـد . ما را که با لباس روحانیت دیدند احترام بسیار کردند
با اصرار آنها شــب آنجا ماندیم و به یکی از اتاق های صحن رفتیم و دور هـم نشستیم . در ضمـنِ صحبت ، رفیق ما از جناب قطــب پرسیــد شمــا هنگام زلزله کجا بودید؟ گفت من در اتاق بودم و دســت بر روی زمیــن گذاشته بودم و #دعــا می خواندم که زلزله آرام بگیرد
او داشــت این حــرف را میـزد که زمیـن لرزید و منظره بسیار دیدنی پیـش آمــد . اولین کسی که #سراسیمه به وسـط حیاط خیـز برداشت همـان جناب قطــب بـود . آن شــب تا صبــح از خنــده خوابمان نمی برد