خاطــره
خاطــره?
|پدرشہید|
با دانشجو ها می رفتند کوه.
من بابک رو میرسوندم. همین خیابان چمران . با چهار تا اتوبوس حرکت میکردند.
دختر و پسر . همه دانشجو. بابک با اون ها می رفت .
فکر می کنید موقعی که زمان اذان می شد ، اصلا میذاشت که دانشجو ها متوجه بشن که بابڪ می خواد چہ بکنه.
بر اساس گفته ی خود دانشجویان دارم عرض می کنم خدمت شما.
تنها دانشجویی که می رفت سجاده را پهن می کرد نمازش را می خوند عبادتش رو هم می کرد. قرآنش رو هم می خوند. بعدا می اومد و به دانشجویان ملحق می شد.
یعنی با عملش می خواست بگه که آقا
این راه راهیست که من انتخاب کردم .
توی تمامی بخش ها بابڪ چنین رفتاری را داشت. چنین خصوصیاتی را داشت. چه در زندگی خصوصیش . چه در زندگی اجتماعیش. چه در زندگی تحصیلیش . چه در زندگی ورزشیش.
تمام اعتقاداتش رو داشت و سر همین اعتقاداتش هم به خدا پیوست.
#شهیدبابڪنورے•♥️•