خدای خوب ابراهيم
23 مهر 1398
#خاطرات_شهید
از بزرگان محل و مسجد ماست. كنارش نشستم و گفتم از ابراهيم برايم بگو.
سكوت كرد ، چشمانش خيس شد و گفت ، جوان بودم ، محيط فاسد قبل از انقلاب. می خواستم كار را رها كنم ، می خواستم به دنبال هرزگی بروم و…
آن روز سركار نرفتم ، ابراهيم هم سر كار نرفت ! ، چون تا ظهر با من در خيابان راه رفت و حرف زد تا مرا هدايت كند ، صاحب کار من كه از بستگانم بود ، دنبالم آمده بود. يكباره مرا ديد ، جلو آمد و یک كشيده محكم در صورت ابراهيم زد!
فكر كرده بود او باعث گمراهی من است! ، اما ابراهيم ، برای خدا صبر كرد ، صبر كرد تا توانست مرا آدم كند ،
مرد صورتش خيس خيس شده بود و با سكوتش اين آيه را فرياد مي زد ،
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ
و بخاطر پروردگارت صبر کن
(مدثر/7)
#شهیدابراهیم_هادی
? خدای خوب ابراهيم
? اللهم عجل لولیک الفرج…?
??????????