#خدای خوب ابراهیم
?#مراقبت از کلام?
?#قسمت بیست و هفتم?
?#خدای خوب ابراهیم?
سال اول جنگ بود.
نشستہ بودیم داخل سنگر.
چندنفراز برادران ارتشے ازکنارما رد شدند.ابراهیم بہ یکے از آن ها خیره شد و باخنده بہ ما گفت:
سبیل این گروهبان رو نگاه کن!
لباش اصلا پیدا نیست.چطورے آب مے خوره؟
یکدفعہ مثل اینکہ برق ابراهیم رو گرفتہ باشہ ازجا پریدوگفت:
این چہ حرفے بودکہ من زدم.
چرا در کلامم دقت نکردم؟
بعد دوید بہ سمت گروهبان و گفت:
برادر وایسا
گروهبان گفت:چیزے شده؟
ابراهیم سلام و احوالپرسے کردوگفت:
منظورے نداشتم،اما ناخودآگاه سبیل شماروکہ دیدم بہ رفقا گفتم:
این بنده خدا چطورے آب مے خوره؟
مارو حلال کن.خیلے شرمنده ام.
راستے اگہ بہ خاطر سبیل هات اذیت مے شے ما قیچے داریم مے خواے کمکت کنم؟
گروهبان خندید و تشکر کردوگفت:
باشہ،بهت زحمت مے دم.
#اے کسانے کہ ایمان آورده اید،
(هرگز)گروهے ازشما گروه دیگرے را مسخره نکنند،شاید آن ها ازاینها
بهترباشند…
(حجرات/۱۱)