خدایا...
31 تیر 1398
خدایا…
وقتی تو از جنس بینهایتی، پس من چگونه محدود شوم در خود و دنیای خود؟!
من با تو معنا میابم و تو امید میبخشی به ناامیدیهای این روزهایم؛
و من چنان در این دریای بیکرانِ رحمتت غرق میشوم که تمامِ ناممکنها برایم ممکن میشوند …
و تمام قفلــها ، کلیــد …
و تمام آشوبــها ، آرامش …
خدایا …
دنیای محدودم را با حضور خودت وسعــت ببخش
تا بدانم وقتی پابهپای تو قدم بردارم؛ به آرامشی خواهم رسید که دیگر بیقراریها سهمِ روزهایــم نمیشود …
و من میمانم و خدایــی که بودنش حالِ دلم را خوبِ خوب میکند … ❤️