#خـــاطرات_شهدا
#خـــاطرات_شهدا
روزایی که پیشم نبود و میرفت مأموریت ، واقعاً دوریش واسم سخت بود
وقتمو با درس و دانشگاه پر میکردم ، با دوستام میرفتم بیرون ، قرآن میخوندم و ….
خبر شهادتشو که شنیدم ، خیلی ناراحت شدم
توی قسمتی از وصیت نامه اش نوشته بود:
” زیبای من خدانگهدار…”
اوج احساسات و محبتش بود
بیقرار بودم ، حالم خیلی بد بود ،
هر شب با خدا حرف میزدم ، التماس میکردم که خوابشو ببینم ، که ازش بپرسم ،
چرا رفت و تنهام گذاشت؟؟
با حضرت زینب (سلام الله عليها)
حرف ميزدم
رو به خدا كردم و گفتم:
خدایا ، راضی ام به رضای تو
اون واسه حضرت زینب
(سلام الله عليها) رفت…
بعدش قرآن خوندم و خوابیدم
اومد به خوابم
توی خواب بهش گفتم:
تو قول دادی که برگردی ،
چرا تنهام گذاشتی…؟!!
چرا رفتی؟
گفت:
من اسمم جزو لیست شهدا بود
من مذهبی زندگی کردم!
گفتم:
پس من چی…؟ چطوری این مصیبتو تحمل کنم؟
تو که جات خوبه ، بگو من چیکار کنم..؟
گفت:
برو یه خودکار بیار!
اسممو رو کاغذ نوشت
تو پرانتز…” همسر مهربونم “
گفت:
ما توی این دنیا آبرو داریم!
شفاعتتو میکنم
با صدای اذون صبح بود که از خواب پریدم
دیگه آرامش گرفتم….
دیگه الان از مردن نمیترسم ،
میدونم شوهرم اون دنیا شفاعتمو میکنه…
عقدمون ، ۲۹ اسفند سال ۹۱ بود
روز ولادت ، حضرت زینب (سلام الله علیها)
شروع و پایان زندگیمونم با خانوم حضرت زینب (سلام الله علیها )
گره خورده بود…
همسر مدافع حرم
#شهیدامین_کریمی
? اللهم عجل لولیک الفرج…?