#خـــاطرات_شهدا
#خـــاطرات_شهدا
مسیر صفی آباد دزفول یک منطقه ی خوش آب و هوا و دارای طبیعت بسیار زیبایی است.
باغ های مرکبات وسیفی جات زیادی هم در این مسیر وجود دارد.
یک بار وقتی از این مسیر رد می شدیم کنار جاده ایستادیم و مقداری سبزی چیدیم که با غذای ظهربخوریم .
ظهر هنگام خوردن غذا آقا مهدی با دیدن سبزی وسط سفره گفت :
ما این امکان رو داریم که با غذا مون سبزی بخورییم بقیه بچه ها که این امکان رو ندارن چی؟!
یا ما هم باید مثل اونا باشیم ، یا آنها هم باید با غذاشون سبزی بخورن.
خلاصه برنامه ای چید که تدارکات لشکر هر روز می رفت سبزی شسته وبسته بندی شده از دزفول تهیه می کرد و به همراه غذا به بسیجی ها میداد
. یک بار دیگر هم یک روز از شروع عملیات گذشته بود که برای ناهار چلو برگ آوردند ، عجب چلو برگ دبشی هم بود انگار از رستوران های خود تبریز آورده بودند.
وقتی سفره را انداختیم و خواستیم غذا بخوریم آقا مهدی گفت :
صبر کنید ! ، بی سیم زد به خط تا مطمئن شود که از همین غذا به بچه های خط که در اول در گیری ها هستند هم رسیده یا نه ،
تا مطمئن نشد لب به غذا نزد ، او تا این حد اخلاص داشت وهر چیزی را که برای خودش می خواست ، ،برای دیگرا ن هم می خواست ، اگر امکاناتی بود که بقیه نمی تونستند از آن استفاده کنند او هم از آن امکانات استفاده نمی کرد به خاطر همین کارهایش بود که بر دل های بچه ها حکومت می کرد….
#سردارشهیدمهدی_باکری
? علی اکبری ، نمی توانست زنده بماند
? اللهم عجل لولیک الفرج…?
??????????