داستانــڪ پــند آمـــوز
⚜️?
?✨داستانــڪ
پــند آمـــوز✨?
#حتما_بخونيد_و_به_اشتراک_بزارید
⚜️زماني حضرت موسي (ع) از خدا خواست که عابدترين و محبوترين افراد نزد خود را به او نشان دهد.
خداوند آدرسي داد که به کنار دريـــــا برود و آن فرد را ببيند. او در آنجا هرچه گشت کسي را با آن ویژگی نیافت.
✔️تنها يک پیرمرد را پيدا کرد که زمين گير بود و بيمـــاري های سختی داشت و به يک ذکری هم مشغول بود.
از خدا سوال کرد پس آن شخص کجاست⁉️ جبرئيل گفت همين فـــــرد است. موسی ع گفت ما از او چيزي نديديم? نه عبادتي ، نه سجاده ای و نه پيشانی پينه بسته ای!
⚠️خطاب آمد که مي خواهي همین جا این فرد را امتحان کنیم؟؟ با اينکه او پیرمردی با چند بيماري بود، درهمانجا بينايي هم از او گرفته شد.
❎انتظار ميرفت که فرياد اين پيرمرد بالا برود که خدايا من که مشکلات عديده اي داشتم چرا بينايـــــي را هم از من گرفتي
اما او مناجاتي به اين مضمون کرد: خدايـــــا تا آن وقتي که خواستي بينايي را به من دادي ، امروز هم از من گرفتي اشکالي ندارد .من هنوز خيلي به تو اميـــــد دارم و هنوز از اميد من به خاطر رفتن اين بينايي کم نشده است.
⚜️خطاب به حضرت موسي (ع) آمد که عابدترين و محبوب ترين فرد همين است . حضرت موسي (ع) به آن پيرمرد گفت من مستجاب الدعوه هستم آيا مي خواهي دعا کنم که تمام بيماري هاي تو از بين برود؟
___???________
گفت آن چيزي که خدا براي من بپسندد براي من محبوب تر از آن چيزي است که خودم بخواهم ⬅️من راضي هستم .
⚠️حضرت موسي از او پرسيد خدا چه چيزي به تو داده که اينقدر شاکر هستي ؟
✅گفت در اين منطقه تنها خداشنـــــاس من هستم و بقيه هيچکدام مومن نيستند.
آيـــــا اين مسئله جای شکرندارد؟