در راه مانده ایم و سواری نمانده است
14 مرداد 1398
در راه مانده ایم و سواری نمانده است
_______________________
_______________________
????????
در راه مانده ایم و سواری نمانده است
از رَدِ پای رفته غباری نمانده است
از شهرهای یخ زده بیرون زدیم و باز
کوهیّ و سرپناهی و غاری نمانده است
ماندیم تا بیاید و بر ما گذر کند
دیر است آنقدر که مزاری نمانده است
تقویم ها ورق ورق از ما جدا شدند
تا سالهای سال، بهاری نمانده است…
یا اینکه مرد ندبه ما را نیامده است
یا آمده است گاه و گداری، نمانده است
بر جمکران ندبه شدن خط کشیده ایم
آدینه ی قرار و مداری نمانده است
یک روز هم می آید و می بیند آن سوار
تنها نماز خوانده و یاری نمانده است
(شاعر: محسن ناصحی)
اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج