#دلنوشته_غدیر
#دلنوشته_غدیر
?دلت دریا بود که اشکت نریخت …
☀️زیر آفتاب که ایستاده بودی … ابروهای اخم ندیده ات را که گره زده
بودی در هم جلوی خورشید …
دست هایش را که گرفته بودی در دستت … محکم … ! … می آزمودیشان
شاید برای طاقت بند …
با دانه دانه شان که به اتمام رساندی حجت را …
در چشمانشان حتما می دیدی"در و دیوار” را …
“کوفه” را…
دریای دلت پیش فرات بود حتما …
دست هایشان را که دانه دانه متبرک کرده به دست …
حتما حس می کردی نای پیمان شکستنشان را …
……………………..
?دلت دریا بود که اشکت نریخت …
سرچشمه ی همه ی اشک های امروز ما
… اشک های آن روز تو بود که حلقه
زده بود در چشمت و نریخت که بماند … در تاریخ … !
چه مایه قدر نشناس باید باشد دستی
که گرم شود به دستان تو و سرد شود به پیمان
?شکستنش … بشکند آن دست …!
چقدر باید شاکر باشیم ما گنج محبت این خانواده را که بی لیاقتیمان
مانع کرامت شما نشد … که
“الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله ” …
❤️عشق برای ما و حالا با شما و خاندانتان تعریف شد نیست و عشق
می کنیم عشقمان را … !
“این محبت از محبت ها جداست” …
#غدیر
#عید_ولایت
#مبلغ_غدیر_باشیم