#دلنوشته_مهدوی
14 آبان 1400
#دلنوشته_مهدوی
#مولاجان
به روي نديده ات قسم چشمان عاشقم در پي واژه اي مي گردند تا #نامت را صدا كنند …
اما چه كند واژه ها و چه بي معناست هر واژه اي در برابر معناي وجودت …
از #مهرباني « م » مي چينم …
از #هدايت « ه » را …
از #دادگري « د » را …
و از #يوسف گمگشته « ي » را …
و گاهي كه #دلم به اندازه ي تمام غروب ها
مي گيرد …
و من از تراكم سياه ابرها مي ترسم …
و هيچ كس #مهربانتر از تو نيست صدا مي زنم …
كجاست آن #يوسف گمگشته مهرباني كه چراغ هدايت به دست در زمين دادگري كند ؟
كجاست #مهـدي … ؟
مرا در ياب …
در #انتظارت هستم و خواهم بود … بيا … بيا …
#مهديا دل شكسته ام را به تو مي سپارم … دلدارم تو باش
#به_اميد_روز_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج