..دیدارمون به قیامـت..
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
دیدار_به_قیامت…?
?مدتی بـود که حسـن مـثه همــیشه نبـود…
بیشتر وقــتا تـو خودش بـــود…
فهمیده بـودم دلــش هوایـی شـده…
?تـا اینکه یه روز اومد و نـشست روبــروم و…
گفـت…
“از بی بی حضرت زینب (سلام الله علیها)…
یه چیزی خواستم…
اگه حاجتمو بده…
مطمئن میشم که راضیه به رفتنم…
?پرسیدم:
“چی خواستی ازش…؟!”
گفت:"یه پسر کاکل زری…❤️
اگه بدونم یه پسر دارم…
که بعد من میشه مرد خونه ت…
دیگه خیالم از شما راحت میشه…? “
?وقـتی که رفـــتم سونـوگـرافی…
متوجه شدم که بـچم #پســره…
قلـبم هرّی ریخت…?
تمــوم طـول مســیر…
تـا خونه رو گـریه میکردم…?
دیگه مطـمئن شدم که حسنم…?
باید بره سوریه…
?به خونه که رسیدم…
پرســید: “بـچه چیه…؟
پسره یا دختر…؟”
نگاش کردم و گفـتم…
?…دیدارمون به قیامـت…?
#شهید_حسن_غفاری
#شهید_مدافع_حرم
#راوی_همسر_شهيد