#رضـــــاۍخــــــــــدا
17 اردیبهشت 1398
? #رضـــــاۍخــــــــــدا
فـردی چند گردو به بُهلول داد و گفت:
بشڪن و بخور و برای من #دعا ڪن!
بُهلول گـــــردوها را شڪست و خورد
ولی دعـــــا نڪرد!
?مرد گفت: گــــردوها را می خوری
نوش جان! ولی من #صدای دعای تو
را نشنیدم بُهلول گفت: مطــمئن باش
اگر در راه خــدا داده ای خدا خودش
صـــــدای شڪستن گردوها را شنیده
اســـــت!