#زندگینامه مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان
#زندگینامه
? مدافع حرم طلبه شهید احمد مکیان?
?? #کتاب : سند گمنامی??
#فصل_پنجم…( قسمت دوازدهم )
#شهادت…?
??بسم رب الشهدا و الصدیقین ??
#تسلیت…?????
من و مادر شوهرم از شهادت احمد خبر نداشتیم تا وقتی رسیدیم ابادان و ماشین وارد کوچه ای شد که انجا را برای مراسم احمد آماده کرده بودند از ماشین پیاده شدیم حال غریبی بود همه می آمدند و تسلیت می گفتند ولی نمی گفتند که این تسلیت برای چه کسی است تا اینکه عمه ام آمد و تسلیت گفت گفتم عمه اونی که تو ذهنمه نگو اسمشو نگو نگو این که خبر احمده…
???????
#فصل_پنجم…(قسم سیزدهم)
#باور_نمی کنم…??
پیکر احمد را سه روز بعد از رسیدن ما آوردند آبادان این سه روز خیلی سخت گذشت باور نمی کردم احمد شهید شده است فکر میکردم اشتباه شده است تا وقتی پیکرش را ندیدم باورم نشد هنوز حس میکنم که هست ??
???????
#فصل_پنجم..(قسمت چهاردهم)
#خوشبحتی…??
زندگی با احمد برای من افتخار بود وقتی پیکر احمد را اوردند با اینکه ناراحت بودم ولی احساس بدی نداشتم همانجا کنار تابوتش سجده شکر به جا اوردم و شروع به درد دل کردم گفتم خوش به حالت که به این مقام رسیدی برای منم دعا کن که به همچنین مقامی برسم ازت ممنونم که پیش اهل بیت رو سفیدم کردی در زندگی مشترک هر دو تلاش میکنند که به خوشبختی برسند من از اینکه احمد به خوشبختی رسیده بود و من مانعی برای رسیدن به آرزویش نشدم خوشحال بودم به این چیزها که فکر میکردم ارام میشدم.
#راوی: #همسر_شهید_احمد_مکیان??
#ادامه_دارد…
?
??
???
??????