سر بلند
#خاطرات_شهدا
ده روزی مانده بود به عیدنوروز۹۶ ، آمد که جایی سراغ نداری در وقتهای تعطیلاتی بایستم کار کنم؟
گفتم: اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد.
خب اگر من بودم قاعدتا برایم مهم بود که چقدر حقوق میدهد ؛ بیمه میکند یا نه و ساعت کاری اش به چه شکل است.
اولین سوالش این بود: سرِ ظهر میذاره برم نماز اول وقت بخونم؟!
تا بعد از سیزدهم عید آمد مغازه.
وسط کار کلا نقل زبانش سوریه و شهادت و رفقای شهیدش بود.
برای این که جو را عوض کنم ، گفتم:
برو بابا !! ، منم اگه برم شهید میشم ،
صاحب مغازه گفت:
محسن !! ، اینطور فایده نداره ، برو یه گونی بزرگ بیار این مجید رو کله کنیم بره.
همین طور که داشت شیرینی ها را میچید داخل جعبه گفت:
پررو میشه ؛ ولی توی جنگ خودمون بودن همچین منافقایی که سرشون به سنگ خورد و رفتن و شهید شدن ، یه دفعه میبینی این مجید شهید میشه و سر ما بیکلاه میمونه!!….
مدافع حرم
#شهیدمحسن_حججی
? سر بلند
? اللهم عجل لولیک الفرج…?
??????????