سلام حضرت بهار ، مهدی جان
19 آذر 1398
سلام حضرت بهار ، مهدی جان
باد می آید ، آسمان ابری است ، شاخه ها خشکیده ، باغچه ها بی روح ، حوض خانه خالی از آب و ماهی ، کوچه خسته از غیبت شمعدانی ها … غروب به دور خود شال گردن پاییز بسته و سپبده دستان نازکش را از هجوم سرما هو می کند …
بیا و با دم مسیحایی ات نجاتمان ده ، رهایمان کن …
بیا و با عطر حیات بخشت بهاری مان کن …
که دیگر تا یخ زدن فاصله ای نداریم …