سلام پدر مهربانم ، مهدی جان
13 آذر 1398
سلام پدر مهربانم ، مهدی جان
هر صبح انگشتان جوهری ام با شوق تو و به یاد تو ، از تو می نویسد و اندیشه ام با نسیم مهر مسیحایی ات جاری می شود …
… و این تمام بضاعت من است …
چند سطری سلام و دلتنگی …
چند سطری پرواز در آسمان خیالت …
چند سطری دم زدن در زلال بهاری ات …
… و لای این سطرها مریمِ دست های تو را جستجو می کنم …
شمیم تو را می جویم …
انگار هوایم عطرآگین می شود و جانم بارانی …