#سیره_شهدا
22 آذر 1397
#سیره_شهدا
هر وقت با غلامحسین می رفتیم خرید ، دقت می کردم می دیدم جلوتر از من راه نمی رود.
وقتی هم از جبهه می آمد ، می رفت دست پدرش را می بوسید ؛ موقع رفتن هم همین کار را می کرد.
با این که غلامحسین را کمتر می دیدیم ، ولی حواسش به همه چیز زندگی مان بود ، حتی به برادر کوچکترش احمد .
می گفت فاصله سن پدر با احمد زیاد است و احمد تنهاست. برای همین تا جایی که می شد ، می نشست و به حرف های برادرش گوش می داد،
گاهی تلفنی ، گاهی هم می بردش گردش. با بتول و محمد هم همین طور بود. کمک کار همه افراد خانواده بود …..
#شهیدحسن_باقری
? مادر مادران، ص 29
? اللهم عجل لولیک الفرج…?
??????????