#سیره_شهدا
24 آذر 1397
#سیره_شهدا
به هر بهانه ای برایم هدیه می خرید ؛ برای روز مادر و روزهای عید.
اگر فراموش می کرد ، در اولین فرصت جبران می کرد. هدیه اش را می داد و از زحماتم تشکر می کرد.
زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود، مدت ها به خانه نیامده بود. یک روز دیدم در می زنند. رفتم دم در، دیدم چند تا نظامی پشت در هستند ، گفتند: منزل جناب سرهنگ شیرازی؟
دلم لرزید ، گفتم :
جناب سرهنگ جبهه هستند. چرا اینجا سراغشان را می گیرید؟ اتفاقی افتاده؟
گفتند: از طرف ایشان پیغامی داریم. و بعد پاکتی را به من دادند و رفتند. آمدم در حیاط ، پاکت را درحالی که دستانم می لرزید ، باز کردم. یک نامه بود با یک انگشتر عقیق نوشته بود:
برای تشکر از زحمت های تو ،، همیشه دعایت می کنم .
یک نفس راحت کشیدم ، اشک امانم نداد…
#شهیدصیاد_شیرازی
? یادگاران
? اللهم عجل لولیک الفرج…?
?????????