#سیره_شهدا
26 اسفند 1397
#سیره_شهدا
سر تا پاش خاكی بود ، چشمهاش سرخ شده بود ؛ از سوز سرما.
دو ماه بود نديده بودمش ، گفتم:
حداقل يه دوش بگير ، يه غذایی بخور ، بعد نماز بخون.
سر سجاده ايستاد ، آستينهاش رو پايين كشيد و گفت:
من باعجله اومدم كه نماز اول وقتم از دست نره.
كنارش ايستادم ، حس می كردم هر آن ممكن است بيفتد زمين ، شايد اين جوری می توانستم ، نگه اش دارم…..
#شهیدمحمدابراهیم_همت
? متبرک
? اللهم عجل لولیک الفرج…?