#شعر #آیت_الله_کشمیری «زمزمه سحری»
#شعر #آیت_الله_کشمیری
?«زمزمه سحری»?
?شعری از حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری در وصف مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری رضوان الله تعالی علیه:
?داشتم زمزمه اى وقت سحر
که چرا رفته ز آه من اثر؟
?دیده من ز چه یارى نکند؟
دل شب آینه کارى نکند؟
?بس که دلخسته ام و افسرده
سیل غم هستى من را برده
?نه دلم شاد و نه جانم آباد
داد ازین خسته دلى ها! فریاد!
?غرقه در فکر و غم و غصه بُدم
که چه مى خواستم اول، چه شدم!
?یادم آمد به زمانهاى قدیم
که دلم بود مرا یار و ندیم
?از خدا مى طلبیدم شب و روز
حکمت و علم و عمل، جذبه و سوز
?تا مرا لطف خدا شد هادى
یافتم ز امر پدر استادى
?وه چه استاد که از لطف إله
چهره اش جلوه اسماءالله
?خال هندو، رخ کشمیرى داشت
صولت حیدرى و شیرى داشت
?عالم و عارِف و آسوده ز غیر
فارغ از مسجد و میخانه و دیر
?لطف بى حد ز کرم داشت به ما
این همه بود ز الطاف خدا
?چون به کارم گره اى مى افتاد
مى شدم زود به نزد استاد
?کاى همه بود و نبودم! چه کنم؟
جلوه کشف و شهودم! چه کنم؟
?گره افتاده به کارم، مددى
وه چه دلخسته و زارم، مددى
?خضر عیسى دم من باش که دل
شده از تشنگى خویش خجل
?اى شفا بخش دل بیمارم
مددى کن که نیفتد بارم
?یاد او سبز! که یادم مانده است
آنچه گفته است و برایم خوانده است
?نکته هایش همه چون دُرّ و گهر
همه آیات و روایات سفر
?سفر از خویش نه از شهر و بلد
سفر از کثرت موهوم و عدد
?سفرى با قدم صدق و صفا
به تماشاى امامان هدى
?گفت رازى به زبانى ساده
مرد علم و ورع و سجّاده
?اندر این راه که بس باریک است
تکروى عاقبتش تاریک است
?چه خطرهاست در این بیشه که شیر
نرهد جز به عنایات امیر
?من و تو همسفر و همراهیم
در پى وصل و لقاء اللّهیم
?یاعلى گوى و بده دست به من
تا برون آیى از این رنج و محن
?مددى خواسته ام در کارت
هیچ کس را نرسد انکارت
?دست در دست من ار بگذارى
خویش را هم به خدا بسپارى
?راهى وادى جان خواهى شد
آنچه حق خواسته، آن خواهى شد