شعری از زبان پسر شهید محسن حججی علی آقا
شعری از زبان پسر شهید محسن حججی علی آقا
*
*
دلم میخواس منم که هَف سالم شد،اولِ مهر دستِ تو رو بگیرم
چیزه زیادی که آخه نخواستم،بابایِ سر بلندِ سر به زیرم
تو مثل شیشه ی،یه عطر
ِ خوش بو،شکستیو یه شهر معطر شده
عطرِ سَرت پیچیده تویِ شهرم،سرِ تو از همه سَرا سَر شده
هرجا میرم اِسمِ تو رو میارن،صدامو میشنوی بابایِ مَردم؟
از این به بعد سرم همیشه بالاس،الهی که دوره سرت بگردم
آهای اونایی که همش میگفتین،اینا فقط میرن که پول بگیرن!
پول اگه اندازه ی جون می ارزه،چرا باباهایِ شما نمیرن؟!
بابا دیگه با ما غریبه نیستن!همه دیگه خیلی مارو دوس دارن
به خاطرِ غرورِ تویِ چشمات،چه احترامی که به ما میذارن
عمو قسم خورده به حلقومِ تو،از همشون فقط نفَس بگیره
میخوام برمو التماسش کنم،فقط بره،سرِتو پس بگیره
به کی بگم؟حرفِ منو بفهمِ؟تو رو ندارم برایِ همیشه
تمومِ دنیارو به پام بریزن،شبِ عروسیم که بابا نمیشه!?
راستی بابا حالِ مامان خرابه،همش میخواد چیزی به روش نیاره
فقط میره میشینه تو اتاقت،سرِشو رو عکسِ سرِت میذاره ??