#شهید_حسین_ولایتی_فر
05 فروردین 1398
?زودتر از بقیه بچه ها راه افتادیم سمت مناطق #عملیاتی، قرار بود بریم #فکه، ?ولی حسین گفت بیا بریم #فتح_المبین،بعدشم فکه،
صبح ساعت ۱۰⏰ رسیدیم فتح المبین..
من بودم و #حسین و یه دوربین?
?وقتی گفتم می خوام ازش عکس بگیرم? شروع کرد #موهاشو شونه کردن، پوتیناشو هم پاش کرد☺️ حین عکس گرفتن، گفت: حاجی یکمی #چاق_شدم. ان شاءالله قراره برم #سوریه باید لاغر کنم. دعا کن بتونم برم.
?گفتم: داداش من دعا می کنم #شهید_شی!
یهو ساکت شد? و به یه گوشه خیره! تو همون لحظه این شاتو گرفتم? عکس رو که دید با خنده گفت ?عجب عکسی! اینو بزار واسه بعد #شهادت? حرفا رو زدیم و با خنده گذشت.
?الان، یک سالی? از تاریخ ثبت این #عکس و ۶ ماهی هم از #شهادت_حسین می گذره، خیره به این عکسش می شم. با خودم می گم کی گفته که #عکسها صدا ندارن⁉️
#شهید_حسین_ولایتی_فر?