شهید روح الله کافی زاده
اوایل سال ۸۸ آقا روح الله مرخصی گرفته بود. نزدیک ظهر یکی از همکارانش بهش زنگ زد و گفت میخوان به دیدن شهید موسی جمشیدیان برن. آقا موسی و همسرش به جای مراسم عروسی به مکه رفته بودن، با هم هماهنگ و سوار ماشین شدن و رفتن…از منازل مسکونی سپاه که راه افتادند نرسیده به فلکه دانشگاه آزاد نجف آباد ماشینشون چپ کرده بود. آقا روح الله و همکارشون از ماشین پرت شده بودند بیرون. آقا روح الله بدجور زخمی و داغون شده بود… پوست سرش کنده شده بود، گوشش کنده شده بود. ابروش پاره شده بود. بدنش سیاه و داغون شده بود..
وقتی که تو بیمارستان به هوش اومد گفت:
« که من نزدیک ماشین افتاده بودم و بنزین ماشین هم داشت میریخت. یه نفر اومد زد سر شونم بهم گفت پاشو پاشو الان ماشین آتیش میگیره. پاشو حالا حالاها باهات کار داریم. »❗️
بعدا که از همکارها پرسیدم گفتن ما کسی رو ندیدیم. اینکه اون شخصی که اقا روح الله رو صدا کرده کی بوده یه رازی بین آقا روح اله و خدای خودش موند. با اینکه هیچکس به زنده موندن آقا روح الله امیدوار نبود ولی ایشون زنده موند و ۳/۵ سال بعد تو حلب سوریه به شهادت رسید.?
شهید روح الله کافی زاده?