#شهید_مهدی_زینالدین #درس_اخلاق
09 آبان 1398
⭕️چند روز قبل بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبهی پاکت نامه از جیب شلوارش زده بود بیرون.
گفتم: “هان، آقا مهدی خبری رسیده؟”
چشمهاش برق زد!
گفت: “خبر که… راستش عکسش رو فرستادن.”
خیلی دوست داشتم عکس بچهش رو ببینم. با عجله گفتم: “خب بده ببینم.”
گفت: “خودم هنوز ندیدمش.” خورد توی ذوقم.
قیافهم رو که دید، گفت: “راستش میترسم؛ میترسم توی این بحبوحهی عملیات اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش.”
نگاهش کردم. چی میتونستم بگم؟
گفتم: “خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، منم میبینم…”
#شهید_مهدی_زینالدین
#درس_اخلاق