#شهیدمجیدقربانخانی
06 خرداد 1398
#مجید قهوهخانه ای داشت
یکی از دوستان مجید که بعدها همرزمش شد در این قهوهخانه رفتوآمد داشت
یکشب مجید را #هیئت خودشان برد که اتفاقاً #خودش در آنجا مداح بود.
آنجا در مورد #مدافعان حرم و ناامنیهای #سوریه و حرم حضرت زینب میخوانند و
مجید آنقدر سینه میزند و گریه میکند که حالش بد میشود. وقتی بالای سرش میروند.?
میگوید: «مگر من #مردهام که حرم حضرت زینب درخطر باشد… من هر طور شده میروم…»
از همان شب تصمیم گرفت که برود…
#شهیدمجیدقربانخانی