#شهیــد_امام_زمـانـے
24 آذر 1398
#خاطرات_شهدا ?
? #شهیــد_امام_زمـانـے
اومد بهم گفت: ” میشہ ساعت? 4 صبح #بیدارم ڪنے تا داروهام رو بخورم ؟ “
ساعت 4 صبح بیدارش ڪردم،
تشڪر ڪرد
و بلند شد از سنگر رفت بیرون …
بیست الی بیست و پنج دقیقہ گذشت، اما نیومد …
#نگرانش شدم؛
رفتم دنبالش و دیدم یہ قبر ڪنده و توش #نمازشب مےخونہ و زار زار گریہ? مےڪنہ !?
بهش گفتم :
” مرد حسابـے تو ڪہ منو نصف جون ڪردے !
مےخواستے نماز شب بخونے چرا بہ دروغ گفتے #مریضم و مےخوام داروهام رو بخورم ؟! “
برگشت و گفت :
” خدا شاهده من مریضم،
چشماے? من مریضہ، دلم مریضہ،
من 16 سالمہ!
چشام مریضہ! چون توی این 16 سال #امام_زمان عج رو ندیده …
دلم مریضہ ! بعد از 16 سال هنوز نتونستم با #خدا خوب ارتباط برقرار ڪنم …
گوشام مریضہ! هنوز نتونستم یہ #صداےالهـے بشنوم … “??
#جای_تامل_داره?