#شکر
#شکر
?کارگری داشت طبقۀ پایین کار می کرد، مهندس از بالا صدایش می زد ولی کارگر نگاه نمیکرد و متوجه نمیشد. در شلوغی طبقات ساخته نشده، هر چه صدا میزد کارگر متوجه نمیشد تا مهندس از بالا، یک مبلغی اسکناس پایین انداخت، کارگر همان گونه که کار میکرد، برداشت و در جیبش گذاشت و دوباره مشغول شد، مهندس دید که این نشد یک مبلغ سنگینتری دوباره از بالا، به پایین انداخت، کارگر دوباره آن را هم برداشت و در جیبش گذاشت و مشغول کارش شد. مهندس یک سنگ برداشت از آن بالا انداخت، اتفاقاً به سر این کارگر خورد و سرش را بالا کرد، مهندس گفت: بیا!
?حال ما انسانها هم همین گونه است نعمت که میآید، اصلاً توجه به خدا نداریم، یک سنگ باید بیاید تا ما سرمان را بالا کنیم.
ما خیلی بیچاره هستیم، اصلاً نعمتشناسی ما صفر است، قدردانی ما صفر است، شکرگزاری ما صفر است.گویا که اینها باید باشد. نه، این مدیریت میخواهد، نگذاریم که نوبت سنگ برسد تا سرمان را بالا کنیم. غرق نعمت هستیم، غرق تفضلات الهی و عنایات الهی هستیم و آنقدر این راه لطیف است که حتی شکرگزاری هم نمیکنیم ولی باز دریغ نمیکنند. سر به هوا هم هست