#صدق
#صدق
?بعضی ها از روی سادگی با خدا عشق و حال می کنند و خدا می خرد، بالأخره باید حس راز و نیاز و عشق بازی با خدا در همه باشد، آن وقت این را همین طوری نمی دهند، ارزشمند است، جایگاه ارزشمندی است. قلوب صافی که صدمه خوردند و یک عمری صبوری کردند، به آن ها این جایگاه داده می شود.
?حضرت موسی سراغ چوپانی آمد و دید که حرف های او با شریعت نمی خواند، می گوید:
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم، کنم شانه سرت
?چارق به این کفش هایی می گویند که از پوست درست می کردند مثل پوتین؛ ولی با پوست چرم و پوست گاو بود. ای به یادت هی هی و هی های من …. حضرت موسی ناراحت شد، گفت: این حرف ها که تو می زنی، برازندۀ خدا نیست، با او دعوا کرد، او هم قهر کرد و سر به بیابان گذاشت،
?خداوند به حضرت موسی خطاب کرد که چه کار کردی؟ این بنده را ما این طوری می خواستیم، این همین است؛ ولی راست می گوید. حضرت موسی کنار چوپان آمد و گفت تو آزاد هستی، عشق و حال خود را با خدا بکن.