#طنز_جبهه
#طنز_جبهه
خرمشهر بودیم ،
آشپز و کمک آشپز ، تازه وارد بودند و با شوخی های بچهها نا آشنا .
موقع ناهار سفره پهن شد ، آشپز به هر نفر ۲ عدد نان داد .
بچهها سریع نان ها رو گذاشتن زیر پیراهنشون ، کمک آشپز به هر نفر ۲ عدد کوکو داد و رفت و بچهها سریع کوکو ها رو لای نان ها گذاشتن و زیر پیراهن قایم کردند و همه با هم می گفتند ، ما گشنمونه یا الله….
آشپز و کمک آشپز هاج و واج بچهها را نگاه می کردند که حاجی آمد و با خنده پرسید اینجا چه خبره ؟!!!
آشپز گفت: ، حاجی اینا کی اند؟ ، از کجا آمده اند؟ ، دیوانه اند یا موجی؟….هر چه بود یه دفعه بلعیدن !!!……
آشپز داشت بلبل زبونی میکرد ، که بچهها سریع نون و کوکو ها رو گذاشتن توی سفره و آرام نشستند ،
حاجی گفت: ، این بنده خداها که هنوز چیزی نخوردند !!!!
پس تو چی میگی ؟!!
آشپز برگشت و هاج و واج بچهها را نگاه کرد ، و گفت :
جل الخالق ؟! اینها دیو هستند یا اجنه ؟!!!!!
و رفت به سمت آشپز خانه….
صدای خنده بچهها ، داشت سنگر رو می لرزوند…..
? موسسه مطاف عشق
? اللهم عجل لولیک الفرج…?