سرنوشت کوفیان سرنوشت هر امت ظاهرا دیندار
كربلا، به ما ياد داد آنهايي كه مولاي خود را رها كردند و مولايي غير از آنكه خدا برايشان خواسته بود خواستند و در بين بي نهايت انتخابها، وقتي بهترين انتخاب را فرو گذاشتند، به ناچار بدترين انتخاب را برمي گزينند و بين خشم افراطي و پشيماني شديد - كه اين دو صفت كوفيان است - سرگردان مي مانند.
کوفيان با تمام وجود، سعي كردند با فرمانبرداري از عبيدالله بن زياد او را راضي كنند، و پس از آن متوجّه شدند براي رضاي تبهكارترين مرد روي زمين، خيرخواهترين انسان نسبت به خودشان را كشته اند. كوفيان متوجّه شدند حسين(علیه السلام) نه به دست شاميان - كه ياران معاويه و دشمن اهل البيت بودند - بلكه به دست خودشان كه همواره از معاويه متنفّر و به علي(علیه السلام) علاقه مند بودند، كشته شد و بار ديگر در حالي كه معاويه زير خاك است در دام او افتادند.
اين است كه ديگر نتوانستند خود را تحمّل كنند و هيچ چيز را نمي توانستند تحمّل كنند. شعله هاي آتش انتقام زبانه كشيد و نه تنها اين آتش، قاتلان شهداي كربلا را در برگرفت بلكه كوفيان، خودشان را مي كشتند و هيچكس به كسي رحم نمي كرد.
و اين سرنوشت هر امّتي است كه ادعاي دينداري دارد ولي در دينداري پاكباز نيست. بگذاريد حرف را در همينجا ختم كنيم كه هر نكته ديگري بگوييم از اين آخرين نكته غفلت خواهد شد كه:
سرنوشت كوفيان، سرنوشت هر امّتي است كه ادعاي دينداري دارد، ولي در دينداري «پاكباز» نيست و ريشة اين بدترين انتخاب را در عدم پاكبازي در راه دين بايد جستجو كرد.
خدايا: به حق حسين(علیه السلام) كه در راه تو به واقع پاكباز بود، بر ما منّت بگذار و ما را در دينداري پاكباز بگردان.
تفسیر حسین منی و انا من حسین(علیه السلام)
آنچه مسلم است مصائب وارد شده بر حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه اسلام) است به حدی که قلم از بیان آن عاجز است
در زیارت جامعه کبیر صادر ه از امام هادی (علیه السلام )آمده است « وَ بَذَلْتُمْ أَنْفُسَكُمْ فِي مَرْضَاتِهِ وَ صَبَرْتُمْ عَلَى مَا أَصَابَكُمْ فِي جَنْبِهِ [حُبِّهِ ] وَ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ …..؛ و جان خود را در تحصیل رضایتش فداکردید و در آنچه در این زمینه به شما رسید شکیبا بودید و نماز ا به پا داشتید و زکات را ادا نمودید و امر به معروف و نهی از منکر کردید و در راه خدا جهاد نمودید و امر به معروف و نهی از منکر کردید و در راه خدا جهاد نمودید آن چنانکه شایسته بود تا دعوتش را آشکار کردید و واجباتش را اقامه کردید و دستورات احکامش را منتشر نمودید و سنتش را عمل کرده و استوار نمودید و در این باره رضایت او را جلب کردید و به قضای او تن دادید و پیامبران گذشته را تصدیق کردید»
با بررسی اوضاع و شرایط حاکم بر زمان حضرت و آشنایی با اعمال و رفتار یزید پلید و دوری جامعه مسلمین از اهداف عالیه اسلامی در اثر تبلیغات زهر آگین معاویه ، مجالی برای خدشه و اشکال نسبت به قیام و شهادت حضرت سید الشهدا (علیه السلام ) باقی نمی ماند خصوصا از دیدگاه شیعه که معتقد به عصمت آن بزرگوار است .
بسیاری از بزرگان علل قیام را امر به معروف و نهی از منکر واقامه نماز و سایر واجبات شرع مقدس و بالجمله احیای دین برشمرده اند . لکن به نظر می رسد که در این بیان حق مطلب ادا نشده است این اهداف از آثار قیام آن حضرت می باشد. ابعاد قیام حضرت بسیار گسترده است و میزان درک افراد متفاوت است و همه مردم قابلیت درک حقایق را ندارند لذا کلمات امام حسین علیه السلام در علت خروج خود متفاوت و متناسب با استعداد شنوندگان بوده است.
امر به معروف ونهی از منکر و سایر واجبات هر چند بسیار مهم و بسیار مورد تاکید و توجه شارع مقدس است لکن در مقایسه با وجود مقدس امام (علیه السلام) فرع به حساب می آید و آنچه اصل است وجود ملکوتی حضرت سید الشهدا (علیه السلام ) است امام حسین(علیه السلام) ناچار به انتخاب یکی از2 راه بود.
1- پذیرش بیعت با یزید پلید و تن به ذلت دادن و به این معنی محو ولایت و شریعت بود.
2- برگزیدن مرگ سرخ با عزت که در بردارنده دفاع از حقیقت خویش که مشتمل بر حفظ ولایت مطلقه ی خود و پدر بزرگوارش بود. حضرت راه دوم را برگزید که حفظ شریعت را نیز تضمین می کرد. و در پرتو آن دین جد بزرگوارش نیز احیا می شد. و فراز دوم کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که فرمودند حسین منی و انا من الحسین ناظر به همین معناست.»
پی نوشت:
سحاب رحمت(تاریخ و سوگواره حضرت سید الشهدا)،اسماعیل یزدی
مانند سفیرحسین(علیه السلام) باش!
هر چه بتوانيم نهضت حضرت را از زواياي مختلف بررسي كنيم، معرفتمان به عظمت امام(علیه السلام) بيشتر مي شود. و اين معرفت باعث اتّصال و اتّحاد با مقام امام مي گردد. نهضت امام درياي عظيمي است كه به راحتي نمي توان به عمق آن رسيد. در روايت داريم كه حضرت خضر(علیه السلام) اوّلين سرّي را كه براي حضرت موسي(علیه السلام) طرح مي كند، جريان كربلاست و بعد هر دو به شدّت گريستند.[1]
همينقدر از اين روايت بدانيد كه قضيه كربلا يك قضية موسوي(علیه السلام) نيست، بلكه يك قضية خضري(علیه السلام) است؛ يعني اهل طريقت و حقيقت، بيشتر ميتوانند كربلا را بيابند. خداوند به حضرت موسي(علیه السلام) مي فرمايد:
«برو پيش عبد صالحي كه اسراري را به او آموختهايم»؛ «علَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً»[2] و شاگردي او را بكن، و اوّلين سرّي كه مطرح مي شود، قضيه كربلاست.
كربلا خيلي عجيب است. كربلا را از اين زاويه نگاه كنيد كه اصحاب كربلا آدمهاي خيلي پاك و خوبي بودند. به عنوان مثال؛ مسلم بن عقيل(رحمةاللهعليه) جوان 28 ساله پاكدامني است، كه هيچ انگيزهاي جز تبعيت از حكم خدا در او نيست.
يكي از بزرگان كوفه به نام «شريك»، مريض شد و عبيدالله خواست كه به عيادت او برود. به مسلمبنعقيل خبر دادند كه تا به منزل شريك برود و پشت پرده كمين كند و عبيدالله را بكشد. مسلم هم به خانه شريك آمد و با شريك قرار گذاشتند، وقتي شريك تقاضاي آب كرد، مسلم به عبيدالله حمله ور شود.
وقتي عبيدالله به خانه او آمد و او در فرصت مناسب براي چندبار علامت داد و درخواست آب كرد، مسلم حمله نكرد، تا جاييكه عبيدالله مشكوك شد و رفت. بعد به مسلم گفتند: چرا حمله نكردي؟ گفت: يادم آمد كه پيامبر(صلی الله علیه وآله) ترور را حرام مي دانند و فرمودند: «اَلْاِيمانُ قَيْدُ الْفَتِك»[3] ايمان، مانع ترور و حملة غافلگيرانه است.
نمونة ديگر اينكه؛ وقتي مسلمبنعقيل(رحمةاللهعليه) را پس از دستگيري زخمي كردند و خون از بدنش مي رفت، تشنه شد و درخواست آب كرد. وقتي خواست آب بخورد، خونِ دهانش با آب مخلوط شد و آب را نخورد.
آب را عوض كردند خواست بخورد، باز آب خوني شد، لذا آب را نخورد، چرا؟ چون شرع اجازه نمي دهد انسان آب نجس را بخورد. عمده اين است كه ببينيم كربلا را چه كساني به وجود آورده اند و اساساً تا كسي به نهايت درجة تقوا نرسد، خداوند به او شايستگي شركت در نهضت حسيني نميدهد.
مسلمبنعقيل(رحمةاللهعليه) در هنگام وصيت فرمود: «من دو وصيت دارم؛ يكي اينكه به حسين(علیه السلام) خبر بدهيد كه به كوفه نيايد، و ديگر اينكه من هفتصد دينار به اين مردم مقروض شدهام، زره و شمشيرم را بفروشيد و بدهي مرا بدهيد». يعني كساني كه تمام ابعاد اسلام را پذيرفتهاند مفتخر به شهادت در راه حسين(علیه السلام) خواهند شد.
پی نوشت:
[1] - «مفاتيحالجنان»، باب زيارت اباعبدالله.
[2] - سوره كهف، آيه 65.
[3] - «بحارالانوار»، ج 45، ص 97.
4- اصغر طاهرزاده کربلا مبارزه با پوچی ها
حضرت زینب انعکاس کربلا
در جايي كه پهلوانان عرب، جرأت نفس كشيدن را از دست مي دادند، فرهنگ حسين(علیه السلام) - در زبان زينب(سلام الله علیها) - است كه در بازار شام و در دربار يزيد نهيب ميزند. پس از كربلا سينه هاي لبريز از شهامت و شجاعت ، قاطعانه در برابر يزيد و عبيدالله مي غرّند و رسوا ميك نند و به حقارت مي كشانند.
و اين معني واقعي زندگي است، كه: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ الْعَلِيّ الْعَظيمِ»
آري؛ حضرت زينب(سلام الله علیها) انعكاس كربلاست، و نمايش فرهنگ و حكمت حسيني است كه حسين(علیه السلام) خطاب به حضرت زينب(سلام الله علیها) فرمود:
با تو هستم جان خواهر هم سفر
تو، به پا اين راه كوبي من، به سـر
تا كنيـم اين راه را مستـانه طــي
هر دو از يك جام خوردستيم مِي
عمده آن است تا ما از كربلا اين پيام اساسي را بگيريم كه چه شد ساية سياه ترس معاويهاي حاكم شد؟
و چگونه و با چه روشي حسين(علیه السلام) توانست اين پرده و ساية سياه را بدراند؟
اگر حسين(علیه السلام) نميدانست، اين ساية سياهِ ترس چگونه حاكم شد، هرگز نميتوانست آن را بدراند. و ما امروز با چه اميد و تواني ميتوانيم اميدوار باشيم كه در مقابل فرهنگ استكباري و نظاميگري و رعبانگيز غرب، به راحتي قادر به زندگي هستيم؟
بايد متوجّه بود كه هميشه در طول تاريخ، غرب از طريق رعب و ترس با ما برخورد كرده و هميشه رونق حيات غرب، در ايجاد رعب در ما و حقير كردن ما بوده است و هميشه ما با دست زدن به دامان اباعبدالله(علیه السلام) از اين رعب و حقارت آزاد شده ايم.
حتّي چنگيزخان را غرب توسط ماركوپولوي پدر و پسر به ظاهر تاجر، تحريك كرد كه بيايند و ما را بكوبند. ماركوپولو نماينده پاپ است به طرف خان مغول كه خان مغول را تشويق كند تا ما را زير لگد اسبهاي خودشان خرد كنند تا غرب در آن زمان به كمك پاپ بتواند در نبود ما زنده بماند.[1]
هميشه غرب با قدرت مي خواسته است ما را بشكند. رم به معاويه برنامه داد تا با قدرت ما را بشكند، و رضاخان نيز به پسرش نوشت كه: «پسرم بايد كاري كني كه مردم از تو بترسند و به تو علاقهمند نباشند و خارجيها تو را بپسندند».[2]
رضاخان؛ يعني نمايندة تحميل رعب غرب بر ما، را، حسينu نابود كرد، چراكه حكمت و شور حسينu هميشه در روحانيت ظهور پيدا كرده است. هميشه ما از طريق روحانيت توانستهايم با غرب بجنگيم و پيروز شويم، چون روحانيت يعني وعظ و منبر، و وعظ و منبر بدون مصيبت حسين(علیه السلام) امكان ندارد.
و هرگاه به روحانيت پشت كرديم دشمن تا صندوقخانة ما آمد. وقتي مصدّق در سال 1330 با شاه در مورد كابينهاش به توافق نرسيد و قهر كرد، آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) به شاه نوشتند بايد مصدّق برگردد. شاه توجّه نكرد و قوامالسلطنه آن روباه مكّارِ[3] قدرتمند را نخستوزير كرد.
آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) به مردم فرمودند: كفن بپوشيد و به خيابان ها بريزيد و شهادت را در فرهنگ حسينu تمرين كنيد و شاه مجبور شد مصدّق را برگرداند. ولي وقتي مصدّق سركار آمد، به آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) پشت كرد و در نتيجه پشتيباني روحانيت را كه فرهنگ حسين(علیه السلام) را با خود دارد از دست داد لذا يك سال بعد آنچنان مصدّق حقير و بيچاره شد كه در كودتاي سال 1331 چاقوكشانِ اشرف پهلوي، او را با لباس خواب از خانه بيرون كشيدند.
يعني مصدّق تا با آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) بود عزّت داشت و وقتي به ايشان پشت كرد اينطور ذليل شد. و روحانيت هم هر چه دارد از حسين(علیه السلام) دارد و ما نيز اگر حسين(علیه السلام) را داشته باشيم مرعوب دشمن نميشويم.
پی نوشت:
[1] - «غربزدگي»، مقدمه، جلالآلاحمد.
[2] - «از سيد ضياء تا بختيار»، بهنود.
[3] - تعبيري كه مرحوم مدرس براي قوامالسلطنه بهكار ميبرده است.
اصغر طاهرزاده کربلا مبارزه با پوچی ها
نمونه کامل
الذین یقیمون الصلوه
درحال قرآن خواندن بودم به آیه 23بقره رسیدم((وان کنتم فی ریب ممانزلناعلی عبدنافاتوابسوره من مثله …))که خداوندفرمود:اگرمیتوانیدیک سوره مثل سوره های قرآن بیاورید !بدرستی که کسی نمیتواند.تامل کردم هرچه راخداوندآفریده ازبهترین نوع آفریده است ومانمیتوانیم مثل آن رابیافرینیم ونه سپاس اورابه جاآوریم ولی بعضی هاتوانستند آنطورکه شایسته است سپاس خداوندرابه جاآورند.
درآیه 3بقره خداوندفرمود:( (الذین یقیمون الصلوه ویوتون الزکوه ))کسانی رامطرح میکند که نمازرااقامه میکنندواین اباعبدالله الحسین (علیه السلام)است که نمازرادرروزعاشورااقامه میکند که درزیارت عاشوره هم بیان شده((اشهدانک قداقمت الصلوه)) .
اگرقرآن درآیه 102نساء میفرماید:((واذاکنت فیهم فاقمت لهم الصلوه فلتقم طائفه منهم معک ولیاخذوا اسلحتم…))که این آیه اشاره به این داردکه درمیدان جنگ همه یکباره به نمازنایستندوگروهی مواظب دشمن باشدامام حسین (علیه السلام)درمیدان جنگ نمازرااقامه میکند.
اگردرآیه 153بقره فرموده شد:((واستعینوابالصبروالصلوه))این امام حسین(علیه السلام)است که دربحبوبه جنگ ازنمازاستعانت میجوید.
اگردرآیه78اسراءفرمودند:(اقم صلوه لدلوک الشمس))امامحسین(علیه السلام)نمازظهرعاشورارادراول وقت اقامه فرمودند.
اگردرقرآن درسوره مریم آیه31درخصوص حضرت عیسی (علیه السلام)آمده است که تازمانی که نفس دارندماموربه اقامه نمازشدند((واوصانی بالصلوه والزکوه مادمت حیا))اماامام حسین(علیه السلام)نیزتاآخرین لحظه همراه نمازاست.
اگرقرآن درآیه 37نورازکسانی که تجارت آنهاراازنمازغافل نمی سازدستایش میکند((رجال لاتلهیهم تجاره ولابیع عن ذکرالله واقام الصلوه))راجع به امام حسین (علیه السلام)چه بایدگفت که حتی حفظ جان هم اوراازنمازغافل نساخت.
امام حسین (علیه السلام) حاضرشدندتابدن مبارکشان سوراخ سوراخ شودولی ارزش نمازشکسته نشود.سرمقدس ایشان برروی نی قرآن میخواندیعنی سزازبدن جدامیشودولی سرودل ازقرآن جدانمی شود.واین یکی ازبزرگترین درسهای عاشوراست.
برگرفته ازکتاب امام حسین (علیه السلام)درآینه قرآن وروایات (اصغرغلامرضایی)
تنها، امّا مسئول باش
نه پيامبر(صلی الله علیه و آله) در كار خود از تنهايياش هراسيد و نه علي(علیه السلام) از تنها گذاشتهشدنش بهوسيله طلحه و زبير، ترسي به خود راه داد و نه حسين(علیه السلام)براي احياي دين و دينداري، تنهايي خود را بهانه كرد و از مسئوليت باز ايستاد و نه من ميتوانم چنين كنم و نه تو!
پيام كربلا اين است كه حقّانيت دين به خود دين است، نه به تعداد طرفدارانش و دفاع از دين به جهت حقّانيت خود دين است. حالا اگر يك نفر حقّانيت دين حق را بشناسد، حق همان است كه از آن دفاع كند، و تنها كار حق در آن شرايط همان دفاع آن يكنفر است از دين حق، و اساس هم همين است كه آن كاري را انتخاب كنيم كه حق باشد.
كارِ حق چه توسط يك نفر انجام گيرد و چه توسط ميلياردها نفر، اعتبار آن به حق بودن آن است و نه به كم و زيادبودن افراد آن.