قسمتی از کتاب #عمار_حلب
21 بهمن 1398
?مصطفی صدرزاده روز #تاسوعا شهید شد? خیلی دمغ و ناراحت بودیم? کمرمان شکسته بود. عصر #عاشورا بعد از شکسته شدن محاصره توانستیم به عقب برگردیم.
?با #عمار رفتیم مقر، با چند نفر دیگر? #روضه گرفته و به سر و صورتشان گِل مالیده بودند. با سر و ریش گِل زده آمد پیش ما.
?تکتک نیرو های #سیدابراهیم را بوسید. جملهاش به بچه های عرب زبان این بود⚜️ألَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ. به من که رسید، توی گوشم آرام گفت:《غصه نخور! #منم چند روز دیگه مهمان سید ابراهیم هستم?
?قسمتی از کتاب #عمار_حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهدای_مدافع_حرم