#قصد_ازدواج_ندارم
❤️زندگی عاشقانه ی مذهبی❤️
#شهید_امین_کریمی
#به_روایت_همسر
#قسمت_سوم
#قصد_ازدواج_ندارم
در رشته ی آمادگی جسمانی فعالیت میکنم. سال ۹۱ برای مسابقات آماده میشدم، مادر امین به مربی من سپرده بود که دنبال دختر خوبی میگردد.
روز آخر تمرینات، قبل از مسابقه بود که مادرش مرا دید.
مربی پرسید: قصد ازدواج نداری؟گفتم: فعلا نه، میخواهم درسم را ادامه دهم!
تا به خانه رسیدم، مادر امین تماس گرفتند! اصلاً در حال و هوای ازدواج نبودم، میخواستم ارشد بخوانم، بعد دکترا، شغل و … و بعد ازدواج!
مادر امین گفتند: اجازه بدهید یک بار از نزدیک هم دیگر را ببینید، اگر موافق بودید دیدارها را ادامه میدهیم اگر هم نپسندیدید، ضرری نمیکنید.
اتفاقاً آن روز کنکور ارشد داشتم که مادر امین آمد، خیلی با عجله نشستیم و حرف زدیم عکس امین را آورده بود نشان بدهد.
من، مادرم، مادر امین، مربی باشگاه. حاج خانم مختصری از شغل پسرش گفت و اجازه خواست با هم بیایند. گفتم: هرچه بزرگتر هایم بگویند…