#محبتهاي_كلامي
15 خرداد 1398
#محبتهاي_كلامي
سالها پیش تماس گرفتم منزل دائی جان و به زندائی گفتم، اگر منزل تشریف دارید من و مادر می خوایم خدمت برسیم. ایشون گفتند، قدمتان روی چشم، اما دائی منزل نیستند. من هم گفتم: ما برای زیارت شما داریم میایم و دائی را می شود یک جلسه ی دیگر دید.
یادم است پیرزن تا زمان فوتش بارها در مجالس مختلف این رو با لذت تعریف می کرد که چقدر خانواده ی شوهرش دوستش می دارند و احترامش را دارند.
این را نوشتم که بگم محبتهای کلامی را دست کم نگیریم. درست چرخاندن زبان هیچ هزینه ای ندارد. اما حس و حال خیلی خوبی به طرف مقابل ما می دهد.