مرحوم آیةالله شیخ مرتضی حائری رحمه الله به نقل ازیکی از اشنایانش بنام ارباب باقر فرمود:
مرحوم آیةالله شیخ مرتضی حائری رحمه الله به نقل ازیکی از اشنایانش بنام ارباب باقر فرمود:
روزی با مشهدی ابوالقاسم که او نیز دکان بقالی داشت به میدان رفته تا مقداری خیار و سبزی خریداری کنیم. در بین راه با آقا جعفر سبزی فروش برخورد کردیم مشهدی ابوالقاسم بدون توجه به حضور من با او مشغول صحبت شد.
در همان هنگام ناگهان دیدم تابوتی در وسط زمین و آسمان که روی آن پارچه ای افتاده توسط دوازده نفر از عالمان سید به همراه چند نفر خانم چادر مشکی پوش تشبیع می شود!
یکی از آن عالمان سید رو به من کرده و فرمود:
می دانی این جنازه از آن کیست؟ این رفبق تو میرزا هدایت است!
از آنان پرسیدم: او را کجا می برید؟
گفتند: کربلا!
در همین لحظه مشهدی ابوالقاسم که صحبتش با آقا جعفر تمام شده بود، دست اش را روی شانه ام گذارده و دائم صدا می زد: چرا جواب نمی دهی؟
به او چیزی نگفتم ولی با حیرت به راه افتاده ام پس از خریدن لوازم مورد نیاز برای بازگشت، راه صحن حضرت معصومه علیه السلام انتخاب کردیم.
ناگهان دیدیم مردمی از صحن بیرون می آیند. با توجه به آن مکاشفه حساس شده، قدری جلو رفتیم و پرسیدم:
چه خبر است؟
آنان گفتند: میرزا هدایت فوت کرده بود که ما اینک پس از تشییع و تدفین از سر خاک او می آییم!
مرحوم حائری رحمه الله اضافه فرمود: مرحوم میرزا هدایت قفل ساز، دکانی در گذرخان داشت. او نه تنها شبهای جمعه به منزل مرحوم آیةالله حجت رحمه الله می آمد، تا به مرحوم سید رضا فروغی خادم آیةالله حجت رحمه الله برای پذیرایی از حاضرین در مجلس امام حسین علیه السلام کمک کند،
بلکه هر جا نیز مجلس عزاداری می دید، بدون کوچکترین چشمداشتی خود به پذیرایی می پرداخت.
?صالحان،از مجموعه شمیم عرش