#مروری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضائی قسمت یازدهم
#مروری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت یازدهم
به زبان عربی مسلط بود و به دو لهجه عراقی و سوری آشنایی داشت….
یک بار با جمع بسیجیهای اسلامشهری در کلاسش حاضر شده بودم. اسلحه m16 را تدریس میکرد. بعد از کلاس از من پرسید تدریسم چطور بود؟! گفتم خیلی تپق زدی؛ روان نبود. گفت من تا حالا به فارسی تدریس نکرده بودم، خیلی سخت بود!
با بسیجیهای نهضت جهانی اسلام مدتی طولانی کار کرده بود و نه تنها اصطلاحات نظامی را به عربی میدانست بلکه عربی محاوره ای را به خوبی صحبت می کرد و می فهمید….
تعریف کرد که یکبار با تقلید لهجه آنها از ایست بازرسیشان در یکی از مناطق در سوریه براحتی گذشته است!
مدتی را که در سوریه بود تسلطش به زبان عربی خیلی به کار او آمده بود. یکی از همرزم هایش برایم تعریف می کرد که محمودرضا بخاطر ارتباط گیری خوبش با مردم سوریه، اهل سنت را هم در یکی از مناطقی که کار میکرد به خدمت گرفته بود و در شناسایی استفاده می کرد.
راوی : برادر شهید
#ادامه_دارد….