❌❌ مسئولین خدا را! خدا را!
#مردانگی_در_عمل!
?سنگرها را یکی یکی پاکسازی کردیم تا رسیدیم به سنگر اورژانسشان و دیدیم تخت ها پر است از عراقی مجروح و زخمی. ناله بلند بود. چند تا مجروح هم بیرون سنگر بود و من از این که خیلی از بچه ها و فرمانده هامان را زده بودند، عصبانی بودم و گلنگدن را کشیدم که سه تا از آنها را بزنم که به پایمان افتادند و دخیل دخیل کردند و میگفتند: مسلم، حسین، خمینی و از این حرف ها.
?با خودم گفتم: دستور اسلام است که اسیر را نباید کشت. دست و پا شکسته گفتم: مسلم؟ لا مسلم! لامسلم! و رفتم آن طرف دیدم یک مجروح که افسر عراقی بود، افتاده روی زمین و یک انگشتر بزرگ طلا توی دستش است. انگشتر را در آوردم و گفتم: طلا؟ گفت: نعم!
?میتوانستم توی کوله ام بگذارم، اما یکباره این فکر به سرم زد که این مجروح فردا خوب میشود و میرود به کمپ اسرا و آنگاه هر که برود و از ارزش های نظام ما برایشان حرف بزند، خواهد گفت: رزمنده شما توی خط انگشتر من را از دستم درآورده. برای همین انگشتر را به دستش برگرداندم و دستی به سرش کشیدم و گفتم: انا مسلم. کلی خوشحال شد.
❌❌ مسئولین خدا را! خدا را!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
?????